در محوطه ساختمان شرکت «نامینو» واقع در شرق تهران، یک ساختمان بزرگ و شیشهای وجود دارد که پر است از اتومبیلها و موتورسیکلتهای قدیمی و آنتیک. هر یک از اجزای این کلکسیون ارزشمند، سرگذشت و خاطره خاص خودش را دارد؛ یک کادیلاک سلطنتی متعلق به محمدرضا پهلوی، جگوار طوسی متعلق به عباس هویدا، ژیان بهروز وثوقی در فیلم همسفر و تعداد زیادی خودروهای دیگر که عمدتا یک ویژگی مشخص دارند؛ ساخت ۱۳۵۰شمسی!
همه اینها را امیررضا ثابتپی، مدیرعامل جوان، آرام و سختکوش شرکت صنایع غذایی نامینو گرد آورده است که میگوید عاشق اشیاء قدیمی است و از روح حاکم بر نماها و مدلهای کلاسیک لذت میبرد و انرژی میگیرد. ثابتپی متعلق به نسل مدیران قدیمی و افسانهای و یا برآمده از طبقات ممتاز اقتصادی نیست. او فرزند یک نقاش ساختمان است که فعالیتهای تولیدی خود را از اوایل دهه ۱۳۸۰، یعنی حدود ۱۵ سال پیش، از درون همین ساختارهای محدودکننده فعلی شروع کرده و به مدد ابتکار و پشتکار فوقالعادهاش تبدیل به یکی از مدیران مطرح صنایع غذایی کشور شده است. نه وامی گرفته و نه وامدار کسی است.
جناب مهندس ثابتپی ! شما هم اصفهانی هستید و هم حسابدار. این ترکیب عجیبی نیست؟!
حالا که از اینجا شروع کردید اجازه بدهید که در این باره هم مطلبی را یادآوری کنم و هم توصیهای برای سرمایهگذاران و کارآفرینان آینده داشته باشم. حسابداری اکنون از اجزای مدیریت تولید مدرن است. من به همه افرادی که قصد ورود به حوزه تولید را دارند توصیه میکنم حتما یک دوره حسابداری ببینند تا محاسبه و تخمینی از هزینه و فرصت را داشته باشند. من خودم از وقتی در سال ۱۳۸۰ کارم را شروع کردم ،گزارش سود و زیان را روزانه محاسبه کرده و نسبت به آینده مالی کار آگاهی کامل داشتهام. در مجموع هم اعتقاد دارم که اگر کسی میخواهد وارد عرصه تولید شود، لااقل باید یکی از فاکتورهای مدیریتی این عرصه یعنی دانش مالی و حقوقی و یا دانش تخصصی در صنعتی که وارد میشود را داشته باشد وگرنه موفقیت مشکل خواهد بود.
کار نامینو از میان محدودیتها آغاز شد
چگونه از حسابداری به صنایع غذایی رسیدید؟
در دهه ۷۰ به صورت محدود کار پخش صنایع غذایی را در اصفهان انجام میدادم اما ورود حرفهای به این موضوع پس از صدور بخشنامه محدودکننده دولتی اتفاق افتاد. وزارت بهداشت در سال ۱۳۷۴، تولید و عرضه سالاد الویه را به خاطر مشکلات ناشی از پخت غیر بهداشتی آن ممنوع کرد. من و دوستم آقای علیخانی تصمیم گرفتیم که یک الویه سالم و بهداشتی و بدون بکارگیری مواد نگهدارنده تولید کنیم و در واقع کار شرکت نامینو دقیقا از همین جا آغاز شد. همان تجربه پخش هم که در اصفهان داشتم باعث شد که بعدها بتوانیم شبکه توزیع مویرگی و بسیار موفقی تاسیس کنیم. در واقع میشود گفت توزیع ما همیشه از تولیدمان جلوتر بوده است. البته این شانس را داشتهام که مدیران و کارشناسان خوبی هم در کنار من بودهاند.
سرمایه اولیه من، شرافت پدرم بود
نقش خانواده چطور؟ به هر حال بسیاری از صنایع بزرگ زمینهای در خانواده داشتهاند.
اگر منظور شما پیشه خانوادگی است که باید بگویم شغل پدرم هیچ ارتباطی به کار من نداشته است. حتی پدرم سواد خواندن و نوشتن ندارد اما انسان بسیار شریف و سالمی است و من درستی او را الگو و سرمایه اولیه شروع کار خودم قرار دادم. با این حال جدای مباحث تربیتی میخواهم به یک باور شخصی هم اشاره کنم؛ اینکه احساس میکنم خداوند به برخی افراد نظر و عنایت خاص دارد و این در موفقیت آنها تاثیرگذار است. البته من که هنوز کار زیادی نکردهام اما شما در نظر داشته باشید که در همین صنایع غذایی افرادی نظیر سلطانی، سلیمانی، فضلی، مدلل و غیره را داریم که هر کدام ۱۵ تا ۲۰ هزار شغل ایجاد کردهاند و از این طریق به افراد و خانوادهها و سلامت جامعه کمک میکنند. خوب من اعتقاد دارم که میشود این را یک عنایت و ماموریت الهی هم تلقی کرد. خداوند اینها را انتخاب کرده، تواناییهایی را داده و مسیرهایی را برای موفقیت آنها باز کرده است. .به همین دلیل باید گفت در کنار عناصر ارادی و مادی باید معتقد به عناصر ماورایی و امیدوار به کمک الهی هم باشیم. من الطاف الهی را بارها در گشایش امور کاریام مشاهده کردهام.
اسم نامینو در پارکشهر به ذهنم رسید
هر برند داستانی دارد از نحوه شکلگیری برند نامینو بگویید؟
بله. ما هم داستانی داریم. اول قرار بود اسم شرکت را بگذارم نانینو که ثبت نکردند. بعد گذاشتم نامینو که همین را هم ثبت نمیکردند و مثلا میگفتند که یک موتورسیکلت با همین نام ثبت شده است. یکی از دلایل انتخاب این نام برای برند راحتی و زیبایی در نوشتن و نگارش بود. خیلیها بعدا تصور کردند که انتخاب این نام کار یک تیم فکری و حرفهای بوده است ولی اگر واقعیت را بخواهید انتخاب این نام خیلی اتفاقی و تا حدی توام با ناراحتی و عصبانیت بود. توی پارکشهر نشسته بودم و در این فکر بودم که با رد نام اولیه چه باید کرد که این نام به ذهنم رسید و فوری رفتم ثبت کردم. حتی انتخاب رنگ زرد و آبی هم با مخالفت کارشناسان مواجه شد و میگفتند این رنگ، رنگ غذایی نیست. طراح ما هم در اصفهان اصلا زیر بار طراحی با این رنگ نمیرفت و میگفت باید از رنگهای مناسب صنایع غذایی استفاده کنید. اما من اصرار کردم و توصیه کردم که نترسید و ساختارشکنی کنید! و خدا را شکر الان خیلیها راضی هستند و این ترکیب تبدیل به یک رنگ سازمانی خود ما و حتی یک رنگ خاص درون یخچال فروشگاهها شده است.
۳ روز مانده به عید۸۳ کارخانه تعطیل شد!
اما داستان نامینو فقط به انتخاب نام رنگ و برند محدود نمیشود. در همان شروع کار از حیث بازاریابی و قرار گرفتن در سبد غذایی با مشکلاتی مواجه بودیم اما چالش نسبتا جدیتر با کنار کشیدن سرمایهگذار اصلی ما آغاز شد. روزهای خیلی سختی را گذراندیم. تصور کنید ۳ روز مانده به عید سال ۸۳ قرار است کارخانه و روند تولید تعطیل شود و من و شریکم آقای علیخانی مانده بودیم با کلی بدهی و حساب سوخته بازار و چکهای برگشتی که دست مردم بود! با حالت ناراحتی کنار پل خواجوی اصفهان نشسته بودم که یک دفعه این جرقه به ذهنم خورد که بروم و این کارخانه را از ایشان اجاره کنم. مبلغ اجاره هم به قیمت آن زمان خیلی بالا بود و اجاره کارخانه ورشکسته هم ریسک بالایی بود اما من قدرت و شهامت این ریسک را داشتم چون هم به کار خودم اعتماد داشتم و هم برنامهریزی و هدفگذاری مشخص داشتم. در نهایت من موفق به خرید کارخانه شدم.
نگاه جوانان ما به استارتاپها، نگاه به بختآزمایی است!
جناب ثابتپی! با این همه تنوعی که الان در صنایع غذایی داریم، آیا باز هم عرصهای برای سرمایهگذاری و کارآفرینی باقی مانده؟
مسلما صنایع پیشرفت کرده و تقریبا همه نیازهای معمولی مردم را پوشش داده است. بنابراین اگر قرار است شما صنعت جدیدی تاسیس کنید باید به دنبال ایجاد نیازهای جدید هم باشید. مثلا ما الویه را به عنوان یک نیاز جدید مطرح کردیم و در سبد غذایی ایرانیان قرار دادیم. درباره کارآفرینی و کارکردن در شرایط و صنایع امروز ایران هم باید تاکید کنم که اگر کسی جنم کار داشته باشد، کار همیشه هست. ولی متاسفانه جوانان ما دنبال کار کردن درست و از مسیر درست نیستند. مثلا الان فضای استارتاپی ایجاد شده و همه جوانها دنبال کار استارتاپی هستند. آن هم نه به خاطر ماهیت کار بلکه بیشتر دوست دارند یک شبه میلیاردر شوند. در واقع نگاهشان به کار، نگاه بختآزمایی است و علاقهای به طی کردن مراحل اجرایی و زحمات آن ندارند.
نه وام گرفتهام و نه پول بهره دادهام
تجربه کارآفرینی در هر فردی ممکن است متفاوت باشد. درباره خودم میتوانم بگویم که رعایت صداقت و اصول اخلاقی و درون سازمانی را در موفقیت و پیشبرد کار بسیار موثر میدانم. در طول زندگی حرفهایام یک ریال از جایی وام نگرفتهام. یعنی نه بهره دادهام و نه بهره گرفتهام. به تعهداتمان نسبت به حقوق و مزایای کارگران در هر شرایطی عمل کردهایم و همچنین به خاطر گران شدن مواد اولیه نظیر گوشت و مرغ و روغن نه افزایش قیمت دادهایم و نه از کیفیت محصول کاستهایم. البته جواب هم گرفتهایم و مردم در اوج صرفهجویی هم محصولات ما را از سفرهها حذف نکردهاند.
خودروهای این کلکسیون هم سن خود من است!
به عنوان آخرین سوال اگر ممکن است درباره این کلکسیون نفیس توضیحی بدهید؟
از بچگی ماشینها را دوست داشتم. این خودروهایی که در این کلکسیون دیدید، به جز خودرو متعلق به شاه و هویدا و بهروز وثوق، بقیه مدلشان ۱۳۵۰ و یا ۱۹۷۱ است یعنی هم سن خود من! البته علاوه بر این اتومبیلها و موتورسیکلتها، هر چیزی که متولد سال ۱۳۵۰ باشد را دوست دارم و برخیها را نگهداری میکنم. این کار را در حق دختران خودم هم کردهام و مثلا روزنامههای روز تولد آنها را جمعآوری کردهام تا بدانند روزی که آنها به دنیا آمدند، دنیا چه شکلی بوده است.